أم التاریخ

الوصف

المغنّي: ماهور مظفري
الملحّن: السيّد محمّد صادق آتشي
الموزّع: أمير جمالفرد
الشاعرة: سپيده بوررجب

كلمات الأغنية

خسته از داغ پدر؛ ابر شدی، باریدی
تعبتِ من فَقدِ الأَب؛ فصِرتَ غیمًا، وأمطرتَ دمعًا

هم از آن داغ، هم از داغ دگر ترسیدی
خِفتَ من ذاک الجُرح، ومِن جُرحٍ آخر وَجِلتَ

یک زمین بی پدری را که دوا خواهد کرد؟
أیُشفى أرضٌ بلا أبٍ؟ مَن لها دواءٌ یُجدي؟

کفر را از دلِ ایمان، که جدا خواهد کرد؟
مَن یَفصِلُ الکُفرَ عن قلبِ الإیمان؟

جبرئیل آمد و فردای جهان را دیدی!
جاءَ جبرئیلُ، فأبصَرتِ غدَ العالَمِ!

لحظه‌ی گردش و تغییر زمان را دیدی!
رأیتِ لحظةَ تَحوُّلِ الزمانِ وتبدُّلِهِ!

غم مخور؛ دختر محبوب ترین مرد خدا
لا تحزَني؛ یا بنتَ أحبّ عبادِ اللهِ إلى الله

که سرانجام جهان، می‌شود از کفر رها!
فإنّ نهایةَ الدنیا تحرُّرٌ من الکُفرِ!

صف به صف سینه به سینه علمت را مادر
صَفًا بعد صفٍ، وصَدرًا بصَدرٍ، نَحمِلُ رایَتَكِ یا أُمّاه

می‌رسانیم به دستان حسینی دیگر!
وسنُوصلُها إلى یدَی حسینٍ آخَر!

۱۴ قرن زمین میل تکامل دارد،
أربعةَ عشرَ قرنًا والأرضُ تَشتاقُ إلى كمالِها

آیه‌ی چهاردهم، شوق تنزّل دارد!
والآیةُ الرابعةُ عشرةُ تَحنُّ إلى النزولِ!

آیه‌ی چهاردهم، شوق تنزّل دارد!
الآیةُ الرابعةُ عشرةُ تَحنُّ إلى النزولِ!

چلّه‌ی سخت زمستان زمان درگذر است!
أربعینیةُ الشتاءِ العصیبةُ للزمانِ تَمرُّ وتَفنى!

انقلاب، از خم تزویرِ عیان درگذر است!
والثورةُ تَعبُرُ من مُنحَنَى الخِداعِ المُعلَنِ!

شب رسیده به سرانجام، به مابینِ طلوع…
قد بلغَ اللَّیلُ نهایَتَه، وها هو بینَ طُلوعَین…

یک ورق مانده رسد فجر، به سرفصلِ شروع
بَقِیَ صفحةٌ واحدةٌ لیصلَ الفجرُ إلى بابِ البدایةِ!

آتش آغاز شد، از پشت در و قلب تنور
قد اشتَعَلتِ النارُ، من وراء البابِ ومن قلبِ التَّنّورِ

شعله ها دارد، تا رؤیت خورشید ظهور
وللشُّعَلِ امتِدادٌ، حتى رؤیةِ شَمسِ الظُّهورِ!

رؤیت خورشید ظهور
رؤیةُ شَمسِ الظُّهورِ