المغنّي: السيّد يوسف
الشاعر: السيّد صادق آتشي
الملحّن: عليرضا مرادي
الموزّع: بارسا كمالي

الوصف
المغنّي: السيّد يوسف
الشاعر: السيّد صادق آتشي
الملحّن: عليرضا مرادي
الموزّع: بارسا كمالي
كلمات الأغنية
روزی روزگاری بود ای دوست
كانَ يَوماً ما يا صديقي
که ما در میان کوچهها بودیم،
كُنّا في الأزِقّةِ سائرين،
و همچون خیال، همه در حرکت.
وكأنّنا أحلامٌ تمشي وتتحرّك.
خبرها بر سر ما فریاد زدند؛
صرَختِ الأخبارُ فوقَ رؤوسِنا؛
اینکه دشمنان ظلم را از حد گذراندهاند
بأنّ الأعداءَ قد تجاوزوا حدودَ الظُّلم،
و ستم برپا شده!
وقامَ الجَورُ و الطُّغيان!
کشتن کودکان و بمباران…
قتلُ الأطفالِ والقَصفُ…
و ترس بر مردم سایه افکنده.
والخوفُ قد ألقى ظلَّه على الناس.
نگو ما بیتفاوتیم!
لا تَقُلْ إنّنا غيرُ مُبالين!
انسانها در میان زخمهایند!
الناسُ غارقونَ في الجِراح!
آنجا نور صبح را دفن کردهاند!
هناكَ دَفنوا نورَ الصَّباح!
و صدای تزویر و فریب بلند است.
وصوتُ الخِداعِ والمَكرِ عالٍ.
اکنون در میان وحشت و سکوت جهان،
والآن في وَسطِ الرُّعبِ وصَمتِ العالَم،
آتش افزونتر شده است
قد ازدادَتِ النيرانُ اشتعالاً،
و مرگ در همه جا میچرخد و جولان میدهد،
والموتُ يَدورُ ويَجولُ في كُلِّ مكان،
و جهان در تماشاگههای ننگ، تماشا میکند!
والعالمُ يُشاهِدُ في مَسارحِ العار!
این جنگ، یک نسلکشی است!
هذِه الحَربُ إبادةٌ جَماعيّة!
ای دوست! دیر شده است دیگر!
يا صديقي! لقد فاتَ الأوان!
برای تو و برای من، آرامش فراهم است،
لَكَ ولي ولِي السَّلامُ مَوجود،
اما در آنجا، کودکانشان از گرسنگی خواهند مرد!
لكن هناك، أطفالُهُم سيموتونَ جوعاً!
برای تو و برای من، پیام روشن است،
لَكَ ولي ولِي الرِّسالةُ واضِحة،
و تاریخ ما را محاکمه و قضاوت خواهد کرد،
والتّاريخُ سيُحاكِمُنا ويَحكُمُ علَينا،
در وحشت، تسلیم ترس نباشیم!
فَلا نَستَسلِمْ للخوفِ في وَسطِ الرُّعب!
بیا تا انسانیت را زنده کنیم!
هَلُمَّ نُحيي الإنسانيّة!